با گذشت بیش از ۱۵۰ سال از انتشار کتاب «منشاء انواع» توسط طبیعیدان مشهور انگلیسی «چارلز داروین»، نظریه فرگشت (تکامل) مورد قبول اکثر زیستشناسان جهان است. زیستشناسی فرگشتی به یکی از پایههای اصلی زیستشناسی مدرن تبدیل شده است. یک نظریه علمی خوب نظریهای است که «ابطالپذیر» باشد، یعنی همواره امکان رد کردن و اشتباه خواندن آن وجود داشته باشد. نظریه فرگشت نیز یکی از نظریههایی است که از زمان مطرح شدن آن تا به امروز یکی از موضوعات بسیار داغ و مورد بحث بوده است. با وجود تلاشهای بسیار برای ابطال آن، هنوز مدرک یا شاهدی دال بر اشتباه بودن آن پیدا نشده است، کمااینکه مدارک جدیدتر در طول سالیان روی صحت و درستی آن مهر تایید دوباره و چندباره زدهاند.
منتقدان و مخالفان نظریه داروین به طور سنتی هفت دلیل عمده برای اثبات اشتباه بودن فرگشت عنوان نمودهاند، که با توجه به این ۷ دلیل فرگشت را «غیر ممکن» میدانستند. با وجود پاسخهای علمی به این انتقادات هنوز هم کسانی هستند که با استناد به این دلایل، فرگشت را غیر ممکن میپندارند. در این سلسله مقالات سعی شده این هفت دلیل معروف به صورت جداگانه بررسی شده و مردود بودن این ادعاها نشان داد شود. دنیای علم همواره در حال تغییر و تکمیل است، و این سلسله مقالات با توجه به دادههای علمی ثبت شده تا به امروز نوشته میشوند.
بخش اول: آیا فرگشت قانون دوم ترموديناميک را نقض میكند؟
این ادعا که -فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک در تناقض است- همواره توسط بسیاری از مردم، به ویژه خلقتگرایان مطرح میشود. آنها بر این باورند که با استناد به قانون ۲ ترمودینامیک، پدیده فرگشت از نظر فیزیکی «غیر ممکن» و محال است. دلیل اصلی این امر، برداشت اشتباه از قانون دوم ترمودینامیک است. فرگشت با هیچ یک از قوانینی که تا به امروز در علم فیزیک مطرح شده در تناقض نیست. تناقض فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک یکی از پیش پا افتادهترین بدفهمیهای رایج در لیست ادله خلقتگرایان برای اثبات نادرستی فرگشت است، که پاسخ بسیار سادهای دارد.
پیش از هر چیز، باید به این نکته توجه داشت که قانون دوم ترمودینامیک یک تعریف علمی کاملا روشن و مشخص دارد، وهیچ شباهتی به یک ایده فلسفی مرموز ندارد. در تعریفی ساده، طبق این قانون «آنتروپی در سیستمهای بسته همواره با گذر زمان تمایل به زیاد شدن دارد». به این ترتیب جهان با گذشت زمان لحظه به لحظه به سوی بینظمی بیشتر میرود. نکتهای که خلقتگرایان به آن توجه نمیکنند اینستکه این قانون تنها در سیستمهای بسته صادق است. منظور از سیستم بسته سیستمی است که تبادل ماده و انرژی ندارد.
در یک سیستم بسته که از قانون دوم ترمودینامیک پیروی میکند هیچ مانعی نیست که جلوی منظم شدن در قسمتی از سیستم را بگیرد، درحالیکه بخش دیگر به سمت بینظمی بیشتر برود. برای مثال، در زندگی روزمره (بیشتر…)
معمولا برخی انتقادات توسط مخالفان دانش فرگشت (تکامل) به طور مرتب تکرار میشود. درحالیکه پاسخ این سوالات خیلی ساده است، و اغلب ناشی از ناآگاهی مخالفان فرگشت از پایههای اولیه این علم است. این ویدیوی علمی ساده و جامع در پاسخ به ایرادهای رایجی که مخالفان فرگشت مطرح میکنند توسط «کانال علمی فرگشت» به فارسی ترجمه شده؛ و به دوستداران دانش تقدیم میشود.
برهان نظم يكی از مهمترين و آشناترين برهانها است، و در كنار برهان عليت، دو ركن مهم از باور استدلالی به خدا را تشكيل می دهند. با آنكه در كلام اسلامي به آن توجه چندانی نمی شود و بيشتر به مسيحيت تعلق دارد، مفسرين بسياری از آيات قرآن را بيان كننده ی اين برهان می دانند. برهان ساده است، و برای همين عموميت زيادی دارد. در این برهان بیان می شود که در جهان شكل های مختلفی از نظم وجود دارد، و می دانيم كه نظم بدون ناظم ممكن نيست، و يک مجموعه ی منظم نمی تواند اتفاقی شكل گرفته باشد، پس جهان ناظمی دارد. با مشاهده ساعت به وجود ساعتساز پی می بریم.
ایراد اصلی این برهان در تعریف نظم می باشد. ما مجموعه ای را منظم می دانیم که همه اجزاء آن در راه رسیدن به هدفی خاص با هم همکاری داشته باشند. در مورد ماشین بسیار پیچیده ای مانند انسان نیز به چنین سیستمی بر نمی خوریم. ریچارد داوکینز در مصاحبه با جیمز واتسون (به همراه فرانسیس کریک ساختار DNA را کشف کردند)، این نکته را مطرح کرد که، برخلاف او و کریک، بسیاری از مردم تعارضی میان دین و علم نمی یابند، چون ادعا می کنند که علم درباره ی چگونگی امور است و دین درباره ی مقصود غائی امور. واتسون فوراً پاسخ داد: «خوب، من فکر نمی کنم که بودن ما هیچ مقصودی داشته باشد. ما صرفاً حاصل فرگشت هستیم. ممکن است بگویید، ‹خدای من، اگر فکر می کنید وجود ما مقصودی ندارد، پس حتماً زندگی بسیار غمباری دارید.› اما من انتظار نهار دلپذیری را دارم.»
در این مقاله سعی دارم ارتباط سیستم های طبیعی و مسئله گزینش فزاینده (Cumulative Selection) را مطرح نمایم. در بررسی این برهان، تعریف نظم از اهمیت ویژه ای برخوردار است که در اینجا به یک مثال اکتفا می کنم. ما می توانیم برای یک سیستم اهداف متعددی در نظر بگیریم. شايد مكانيزمی كه زلزله را به وجود می آورد در جهت رسيدن به هدف خاصی ندانيم و آن را منظم ندانيم، در حالي كه می توانيم از ديدگاهی ديگر آن را مكانيزمی برای آزادشدن انرژی سنگ ها و پايين آمدن سطح انرژی شان بدانيم، و در نتيجه زلزله را مكانيزمی در جهت رسيدن به يک هدف مشخص و عالي، و در نهايت منظم بدانیم. جهان ما هرشكلی كه می داشت، از نظر ما منظم می بود. به عبارت بهتر، نظم، ايده ايست ذهنی و نه قانونی خارجی. (بیشتر…)
فرگشت (یا تکامل) [Evolution] یک نظریه علمی در مورد منشا گونه ها و تحولات عالم جانداران است. به دلیل تعارضهای نظریه فرگشت با باورهای مختلف، این ایده مورد انتقاد، تحریف و کج فهمی فراوان قرار گرفته است، وبسیاری مغرضان سعی نموده اند با انتقادهای بی اساس این نظریه را باطل جلوه دهند. (ن.ک. هفت انتقاد بی اساس به نظریه فرگشت) درحالیکه فرگشت بر پایه ی مدارک محکم علمی و مورد قبول دانشمندان است. در این نوشتار سعی شده این نظریه به ساده ترین شكل ممكن، توضیح داده شود.
شاید ریشه ی برخی از كج فهمی های فارسی زبان ها از این نظریه، ترجمه ی غلط انداز واژه evolution به «تكامل» باشد. این لغت به معنی «بر آمدن» و «فرگشت»، اشاره به بوجود آمدن چیزی از چیز دیگر دارد، مثل بوجود آمدن بخار از آب. برخلاف تصور عموم، نظریه «فرگشت» به معنای اخلاقی و حاکی از «کمال یافتن» جانداران نیست. این واژه هیچ بار اخلاقی ندارد بلكه تنها تغییر جاندارن را برای انطباق بیشتر با محیط نشان میدهد. متاسفانه واژه ی تكامل به عنوان یک غلط رایج جا افتاده است. [در متن موجود در سایت فرگشت، تمامی مواردی که از واژه تکامل استفاده شده به فرگشت تغییر یافته است.]
چرا نظریه فرگشت انقلابی در علم پدید آورد؟
ارسطو (۳۸۴-۳۲۲ ق.م) طبیعت را معجونی از امیال و غایات می دانست، مثلاً تبخیر آب را به این علت می دانست كه آب برای رسیدن به كمال به سمت بالا حركت می كند یا می گفت سنگ به این علت به پایین می افتد که می خواهد به جایگاه طبیعی خود برسد که پایین است؛ یا تیر به این علت مدتی پس از پرتاب به زمین می افتد که میل طبیعی اجسام به سکون است. تبیین های ارسطویی نمونه ی نگاه غایت انگار به جهان است. غایت انگاری یک نگاه پیشاعلمی به جهان است. غایت انگار همه ی اجزای طبیعت را مانند انسان ها دارای امیال و مقاصد می داند. درست مانند کودکی که فکر می کند اسباب بازی هایش هم مانند خودش گرسنه و ناراحت می شوند. غایت انگاری دو هزار سال پس از ارسطو هم بر طرز تفكر جامعه بشری سایه افكند و فرهنگ ها و ادیان جهان را تحت تاثیر قرار داد. این جهان بینی انسان را مركز و محور جهان می دانست[۱]. نمونه های فراوانی از این نگرش را در كتابهای مقدس و ادبیات ملل میتوان یافت:
سوره بقره آیه ۱۸۹: درباره هلال های ماه می پرسند ، بگو : برای آن است که مردم وقت کارهای خویش و زمان حج را بشناسند.
سوره انعام آیه ۹۷: اوست خدایی که ستارگان را پدید آورد تا به آنها در تاریکی های خشکی، و دریا راه خویش را بیابید.
حق تعالی كاین سماوات آفرید – از برای رفع حاجات آفرید (مولوی)
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در كار اند – تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری (سعدی)
نیوتون با نشان دادن قانونمندی حركت های فیزیكی نشان داد كه همه ی كار جهان برای منفعت انسان نیست. قانون های نیوتون نشان می داد كه حركت های ابر و باد و مه و خورشید تنها و تنها به علت تاثیر نیروهای طبیعی بر آنهاست. این حركت علمی سرآغاز تحول فكری اروپا شد. اندیشه ی علمی و روش تجربی، بنیان معارف باستانی را برافکنند و پیشرفت های روز افزون مغرب زمین آغاز شد[۳].
نیوتون مکانیک ارسطویی را باطل کرد، اما ابطال کامل زیست شناسی ارسطویی کار شگرف داروین بود. ارسطو فکر می کرد که گونه های جانداران از ابتدای جهان به صورت کنونی از هم جدا بوده اند، چون هیچ کس ندیده که میمونی انسان بزاید. میمون همیشه میمون می زاید! در میانه ی قرن نوزدهم دنیای فیزیک و شیمی دنیای قانون ها بود اما قوانین حاکم بر جهان جانداران هنوز در پرده ای از ابهام بودند. داروین نشان داد كه چگونه موجودات زنده طی یک فرایند کاملاً طبیعی فرگشت یافته اند. به گفته خود او: «ایجاد گرامی ترین چیزهایی که می شناسیم، یعنی ایجاد جانداران عالی، مستقیماً محصول ستیزه ی طبیعت، قحطی و مرگ است.»[۴] امروزه دانش زیست شناسی با صراحت اعلام می كند كه حیات در عین پیچیدگی، جلوه ای از واكنش های شیمیایی و فیزیكی است.
آن مدعیان كه دُر معنی سُفتند – و از چرخ به گونه گون سخن ها گفتند
آگه چو نبودند ز اسرار نهان – با خود زَنَخی زدند و آخر خفتند (خیام)[۵]
فرگشت، زیست شناسی را از علمی مشاهده ای و توصیفی به علمی فعال و تجربی تبدیل كرد. زیست شناسِ پیش از داروین جانداران را تنها مشاهده یا حداكثر تشریح می كرد. او تنها نظاره گر بود؛ نه می توانست تحلیل کند، و نه به چراها و چگونه ها[۶] پاسخ گوید. داروین راهی را نشان داد كه در آن باید به هر جانور، اندام تا مولكول زیستی به شكل یک سوال نگریست. باید همه اطلاعات را تحلیل كرد و به جواب رسید. شیوه تفكر داروینی تاثیر عمیقی بر ادراک دانشمندان همه ی علوم تجربی و انسانی بر جای گذاشت.
داروین چه گفت؟
چارلز داروین (۱۸۰۹-۱۸۸۲) زیست شناس بریتانیایی، پس از سی سال مطالعه و بررسی شواهد سفر تحقیقاتی پنج ساله اش به دور دنیا، در سال ۱۸۵۹ نظریه ی فرگشت را در تاثیر گذارترین كتاب تمام دوران ها، یعنی «منشاء انواع بوسیله به انتخاب طبیعی»[۷] به جهان علم عرضه كرد[۸].
شکل ۱
نظریه فرگشت داروین را می توان به صورت زیر خلاصه كرد: (بیشتر…)
تکامل واژهای غلط انداز است؛ زیرا در زبان فارسی تکامل به معنی کامل شدن و تکمیل است. درحالیکه Evolution (اولوشن) اصلا به این مفهوم نیست. ریشۀ لغت تکامل از عربی است، ولی خود عربزبانان از این لغت به عنوان برابر اولوشن استفاده نمیکنند. در زبان عربی برابر اولوشن «تطوّر» است -به مفهوم تغییر و تحول- که برابر کاملاً درستی است. شاید یکی از دلایل بدفهمی رایج فارسیزبان نسبت به این پدیده همین واژۀ اشتباه تکامل باشد. فرگشت از برابر نهاده های فرهنگستان است و بهتر است به جای تکامل به کار رود.
البته برابرهای دیگری برای اولوشن (اولوسیون) پیشنهاد شده از جمله: برآمدن (برآیش)؛ فرارویش؛ دگرگونش؛ تطوّر؛ تحول؛ و فرگشت. لغت فرگشت در این میان بیشترین تناسب معنایی را با برابر اصلی دارد. فر (پیشوند) + گشت (گشتن و تغییر یافتن). «فر» در اینجا اسم نیست و از این جهت به معنی فرّه و جلال و شکوه نیست، بلکه یک پیشوند است به مفهوم پیش رفتن و ادامۀ روند [به همین طریق داریم؛ فرسایش = فر + سایش. ساییدن متمادی و ادامهدار].
توضیح: این وبگاه، کانال یوتیوب، و صفحۀ فیسبوک متناظر آن، با توجه به کمبود منابع کافی باهدف پیشبرد و ارائۀ ساده و منسجم مطالب مرتبط با علم
زیستشناسی فرگشتی
Evolutionary biology
احداث گردیده است. نگاه این پروژه نسبت به پدیدۀ فرگشت زیستی، صرفاً یک نگاه علمی، مبتنی بر روش علمی و مدارک تجربی است. پرداختن به دفاع یا رد باورهای عقیدتی موضوع اصلی این وبگاه نمیباشد، مگر در حالتیکه باور خاصی با هدف تخریب دانش وارد عمل شود؛ به مانند باور خلقتگرایی (Creationism) و آفرینش هوشمند (Intelligent Design) که مخالف مدارک علمی هستند.
تصویر گرافیکی نصف انسان نصف شامپانزه. برای اینکه متوجه شباهت انسان با دیگر ایپها Ape (کَپی) مانند شامپانزه؛ گوریل و اورانگوتان شویم لازم نیست زیستشناس باشیم. به جز برخی تفاوتها در اندازه و موی اضافه، اندامهای ما به وضوح به هم شباهت دارند. البته این شباهت تنها ظاهری نیست. برای نمونه شمپانزهها از ابزار استفاده میکنند و استفاده از آنرا به کودکان خود میآموزند. آنها سلسله مراتب اجتماعی خاص خود را دارند. و اگرچه نمیتوانند سخن بگویند ولی قادر به یادگیری زبان اشاره هستند. نیاکان مشترک ما و آنها چیزی در حدود ۶ میلیون سال پیش زندگی میکردهاند و کمکم از هم منشعب شدهاند. مواد ژنتیکی انسان و شامپانزه تنها چند درصد با هم اختلاف دارد.