Posted in فرگشت, مقالات, سایر علوم, tagged فیزیک, فرگشت, قانون دوم ترمودینامیک, مشکلات, نقد, نظم, نظریه, پیچیده, پاسخ, آنتروپی, افزایش بی نظمی, انتقادات, انتخاب طبیعی, ایرادات, اشکالات تکامل, اشتباه, بدفهمی, تکامل, جهش ژنتیکی, جاذبه, خلقتگرایان, خلقتگرایی, سیستم, سیستم بسته, شبهه, علمی, غلط on آگوست 20, 2011|
37 Comments »
با گذشت بیش از ۱۵۰ سال از انتشار کتاب «منشاء انواع» توسط طبیعیدان مشهور انگلیسی «چارلز داروین»، نظریه فرگشت (تکامل) مورد قبول اکثر زیستشناسان جهان است. زیستشناسی فرگشتی به یکی از پایههای اصلی زیستشناسی مدرن تبدیل شده است. یک نظریه علمی خوب نظریهای است که «ابطالپذیر» باشد، یعنی همواره امکان رد کردن و اشتباه خواندن آن وجود داشته باشد. نظریه فرگشت نیز یکی از نظریههایی است که از زمان مطرح شدن آن تا به امروز یکی از موضوعات بسیار داغ و مورد بحث بوده است. با وجود تلاشهای بسیار برای ابطال آن، هنوز مدرک یا شاهدی دال بر اشتباه بودن آن پیدا نشده است، کمااینکه مدارک جدیدتر در طول سالیان روی صحت و درستی آن مهر تایید دوباره و چندباره زدهاند.
منتقدان و مخالفان نظریه داروین به طور سنتی هفت دلیل عمده برای اثبات اشتباه بودن فرگشت عنوان نمودهاند، که با توجه به این ۷ دلیل فرگشت را «غیر ممکن» میدانستند. با وجود پاسخهای علمی به این انتقادات هنوز هم کسانی هستند که با استناد به این دلایل، فرگشت را غیر ممکن میپندارند. در این سلسله مقالات سعی شده این هفت دلیل معروف به صورت جداگانه بررسی شده و مردود بودن این ادعاها نشان داد شود. دنیای علم همواره در حال تغییر و تکمیل است، و این سلسله مقالات با توجه به دادههای علمی ثبت شده تا به امروز نوشته میشوند.
بخش اول: آیا فرگشت قانون دوم ترموديناميک را نقض میكند؟
این ادعا که -فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک در تناقض است- همواره توسط بسیاری از مردم، به ویژه خلقتگرایان مطرح میشود. آنها بر این باورند که با استناد به قانون ۲ ترمودینامیک، پدیده فرگشت از نظر فیزیکی «غیر ممکن» و محال است. دلیل اصلی این امر، برداشت اشتباه از قانون دوم ترمودینامیک است. فرگشت با هیچ یک از قوانینی که تا به امروز در علم فیزیک مطرح شده در تناقض نیست. تناقض فرگشت با قانون دوم ترمودینامیک یکی از پیش پا افتادهترین بدفهمیهای رایج در لیست ادله خلقتگرایان برای اثبات نادرستی فرگشت است، که پاسخ بسیار سادهای دارد.
پیش از هر چیز، باید به این نکته توجه داشت که قانون دوم ترمودینامیک یک تعریف علمی کاملا روشن و مشخص دارد، وهیچ شباهتی به یک ایده فلسفی مرموز ندارد. در تعریفی ساده، طبق این قانون «آنتروپی در سیستمهای بسته همواره با گذر زمان تمایل به زیاد شدن دارد». به این ترتیب جهان با گذشت زمان لحظه به لحظه به سوی بینظمی بیشتر میرود. نکتهای که خلقتگرایان به آن توجه نمیکنند اینستکه این قانون تنها در سیستمهای بسته صادق است. منظور از سیستم بسته سیستمی است که تبادل ماده و انرژی ندارد.

در یک سیستم بسته که از قانون دوم ترمودینامیک پیروی میکند هیچ مانعی نیست که جلوی منظم شدن در قسمتی از سیستم را بگیرد، درحالیکه بخش دیگر به سمت بینظمی بیشتر برود. برای مثال، در زندگی روزمره (بیشتر…)
Read Full Post »
Posted in فرگشت, مقالات, tagged Ape, Evolution, Iran, Peter Singer, Richard Dawkins, Ring species, Science, فلسفه, فایده گرایی, فرگشت انسان, فرگشتی, فراانسان, قوانین, قطب, منقطع, میمون بیدم, میانی, مادر, محیط زیست, مرزبندی, مرغ نوروزی, نقد, نوادگان, نوع بشر, نیاکان, نژادی, ناپیوسته, ناپیوستگی ذهن, نسل, هوموهابیلیس, هوموارکتوس, هوموساپینس, والدین, کنیا, کودک, گونه, گونه پرستی, گونه حلقوی, گوریل, گیبون, گاکی, پیتر سینگر, پرنده, پرولایف, آفریقا, آفریقایی, آدم نما, انسان, انسان دانا, اورانگوتان, اوسترالوپیتیکوس, ایپ, ایپها, اجداد, احساسی, اخلاق, اخلاقیات, استحقاق, بوزینه, بریتانیا, بشردوستی, تولید مثل, تکامل انسان, تکاملی, جد مشترک, حلقه, حلقه مفقوده داروین, حلقه گمشده, حلقوی, حصار, دفاع, دورگه, دانشمند, دایره اخلاقی, داستان, ذهنیت, ریچارد داوکینز, زنجیره, زنجیره دستی, زاد و ولد, سقط جنین, سومالی, سیامانگ, ساوانا, شکاف ذهنی, شامپانزه, طرفدار زندگی, علم on سپتامبر 15, 2009|
3 Comments »
(بخشی از کتاب «پروژه ی اِیپ های بزرگ»[۱] ویراسته پائولا کاوالیری و پیتر سینگر ‹۱۹۹۳›)
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، درخواست اعانه کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران کودک در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین کودکان انسان نجات یافته باشند برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛. پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
احتمالا این نامه ی فرضی می توانست نوشته ی هر انسان خوش نیتی باشد. هدف من از کنایه زدن به آن، این نیست که بگویم اولویت دادن به کودکان انسان کار اشتباهی است. من انتظار دارم که همینطور هم باشد؛ ولی تنها می خواهم به این واکنش خودکار و استاندارد دوگانه ی «گونه پرستان»[۲] اشاره کنم.
بسیاری از انسان ها بدون هیچگونه جر و بحثی معتقدند که نوع بشر مستحق طرز رفتار ویژه ای است. برای فهم این نکته، نامه ی زیر را بخوانید که در آن نام گونه ی انسان [کودک] با گونه ی دیگری جایگزین شده است:
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، اعانه درخواست کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران مورچه خوار در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین مورچه خوار نجات یافته باشد برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛ پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
نامه ی دوم به روشنی این پرسش را دامن می زند که: چه چیز مورچه خوار این قدر ویژه است؟ این قطعا سوال خوبی است؛ و پیش از جدی گرفتن قضیه باید به آن پاسخ قانع کننده ای بدهیم. ولی در مورد نامه ی نخست برای بیشتر مردم هرگز چنین پرسشی مطرح نمی شود. چه چیزی انسان را بسیار ویژه می سازد؟ همانطور که گفتم من این پرسش را نفی نمی کنم. به احتمال قوی این پرسش پاسخ قاطعی هم دارد. تنها انتقاد من به قصور از تفکر درباره ی این است تا که چرا چنین پرسشی درباره ی انسان مطرح نمی شود.
فرض ضمنی گونه پرستان بسیار ساده است: انسان ها انسانند و گوریل ها گوریل. شکاف بین این دو گونه، به قعر یک دره است و ارزش زندگی یک کودک بیش از ارزش زندگی همه ی گوریل های جهان است. «ارزش» زندگی یک حیوان تنها به قدر هزینه ی جایگزین کردن آن برای صاحبش است، یا در مورد یک گونه ی در حال انقراض، [جبران فقدان آن گونه] برای انسانیت. ولی وقتی برچسب «هوموساپینس»[۳] به چیزی خورد، حتی اگر آن چیز یک بافت جنینی فاقد احساس باشد، ناگهان ارزش زندگی اش سر به فلک می زند.
من این طرز اندیشیدن را «ذهنیت ناپیوسته»[۴] می نامم. (بیشتر…)
Read Full Post »