طریق مشاهده: ۱. رادیوزمانه ۲. یوتیوب
طریق دانلود: ۱. مدیافایر ۲. رپیدشر
سخنرانی زیستشناس فرگشتی (تکاملی) (بیشتر…)
Posted in فرگشت, ویدیو, دانلود, سایر علوم, tagged Atom, Cosmology, Evolution, Iran, Modeling, Physics, Science, فلسفه, فیزیک, فرگشت, فرگشتی, فرگشتگرا, فضا, فضازمان, لویس ولپرت, میمون, مکانیک کوانتومی, ماشین, مدل, مغز, چندجهانی, نوترینو, نرم افزار, نظریه, هلدین, هوش, هسته, ویتگنشتاین, کیهان, کاپریلیک, کاپریک, کریستال, کرامول, کشش سطحی, گالیله, پلئستوسن, پرنده, امواج الکترومغناطیس, اینشتین, اتم, اجتماعی, احتمالات, احساس, ادوین ابوت, ادراک, اسید چرب, استیو گرند, اسرارآمیز, اصطکاک هوا, بقا, بو, باورنکردنی, بازی کامپیوتری, بدن, بروانی, برخان, تکامل, تکاملی, تصور, جهان موازی, جهان میانه, جامد, جان برتون ساندرسون هالدین, جانبخشی, جاذبه, حیوانات, خورشید مرکزی, دیوید دویچ, دانش, دانشمند, روانشناسی, ریچارد فاینمن, ریچارد داوکینز, ریگ, زمین مرکزی, زمینشناختی, زیست شناسی, سهبعدی, سگ, شهود, شیمی, شگفتی, شبیهساز, طول موج, طیف, علم, علمی, عجیب, عصبی on ژانویه 27, 2010| 4 Comments »
طریق مشاهده: ۱. رادیوزمانه ۲. یوتیوب
طریق دانلود: ۱. مدیافایر ۲. رپیدشر
سخنرانی زیستشناس فرگشتی (تکاملی) (بیشتر…)
Posted in فرگشت, مقالات, tagged Ape, Evolution, Iran, Peter Singer, Richard Dawkins, Ring species, Science, فلسفه, فایده گرایی, فرگشت انسان, فرگشتی, فراانسان, قوانین, قطب, منقطع, میمون بیدم, میانی, مادر, محیط زیست, مرزبندی, مرغ نوروزی, نقد, نوادگان, نوع بشر, نیاکان, نژادی, ناپیوسته, ناپیوستگی ذهن, نسل, هوموهابیلیس, هوموارکتوس, هوموساپینس, والدین, کنیا, کودک, گونه, گونه پرستی, گونه حلقوی, گوریل, گیبون, گاکی, پیتر سینگر, پرنده, پرولایف, آفریقا, آفریقایی, آدم نما, انسان, انسان دانا, اورانگوتان, اوسترالوپیتیکوس, ایپ, ایپها, اجداد, احساسی, اخلاق, اخلاقیات, استحقاق, بوزینه, بریتانیا, بشردوستی, تولید مثل, تکامل انسان, تکاملی, جد مشترک, حلقه, حلقه مفقوده داروین, حلقه گمشده, حلقوی, حصار, دفاع, دورگه, دانشمند, دایره اخلاقی, داستان, ذهنیت, ریچارد داوکینز, زنجیره, زنجیره دستی, زاد و ولد, سقط جنین, سومالی, سیامانگ, ساوانا, شکاف ذهنی, شامپانزه, طرفدار زندگی, علم on سپتامبر 15, 2009| 3 Comments »
(بخشی از کتاب «پروژه ی اِیپ های بزرگ»[۱] ویراسته پائولا کاوالیری و پیتر سینگر ‹۱۹۹۳›)
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، درخواست اعانه کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران کودک در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین کودکان انسان نجات یافته باشند برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛. پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
احتمالا این نامه ی فرضی می توانست نوشته ی هر انسان خوش نیتی باشد. هدف من از کنایه زدن به آن، این نیست که بگویم اولویت دادن به کودکان انسان کار اشتباهی است. من انتظار دارم که همینطور هم باشد؛ ولی تنها می خواهم به این واکنش خودکار و استاندارد دوگانه ی «گونه پرستان»[۲] اشاره کنم.
بسیاری از انسان ها بدون هیچگونه جر و بحثی معتقدند که نوع بشر مستحق طرز رفتار ویژه ای است. برای فهم این نکته، نامه ی زیر را بخوانید که در آن نام گونه ی انسان [کودک] با گونه ی دیگری جایگزین شده است:
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، اعانه درخواست کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران مورچه خوار در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین مورچه خوار نجات یافته باشد برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛ پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
نامه ی دوم به روشنی این پرسش را دامن می زند که: چه چیز مورچه خوار این قدر ویژه است؟ این قطعا سوال خوبی است؛ و پیش از جدی گرفتن قضیه باید به آن پاسخ قانع کننده ای بدهیم. ولی در مورد نامه ی نخست برای بیشتر مردم هرگز چنین پرسشی مطرح نمی شود. چه چیزی انسان را بسیار ویژه می سازد؟ همانطور که گفتم من این پرسش را نفی نمی کنم. به احتمال قوی این پرسش پاسخ قاطعی هم دارد. تنها انتقاد من به قصور از تفکر درباره ی این است تا که چرا چنین پرسشی درباره ی انسان مطرح نمی شود.
فرض ضمنی گونه پرستان بسیار ساده است: انسان ها انسانند و گوریل ها گوریل. شکاف بین این دو گونه، به قعر یک دره است و ارزش زندگی یک کودک بیش از ارزش زندگی همه ی گوریل های جهان است. «ارزش» زندگی یک حیوان تنها به قدر هزینه ی جایگزین کردن آن برای صاحبش است، یا در مورد یک گونه ی در حال انقراض، [جبران فقدان آن گونه] برای انسانیت. ولی وقتی برچسب «هوموساپینس»[۳] به چیزی خورد، حتی اگر آن چیز یک بافت جنینی فاقد احساس باشد، ناگهان ارزش زندگی اش سر به فلک می زند.
من این طرز اندیشیدن را «ذهنیت ناپیوسته»[۴] می نامم. (بیشتر…)