Posted in فرگشت, مقالات, tagged Biology, Charlse Darwin, Darwin Day, Dawkins, Evolution, Evolutionary Biology, Farsi, History of Science, Iran, Life, Neo-Darwinism, Science, فیشر, فکت, فاکت, فرگشت, فرگشت داروینی, فرگشتی, فرضیه, فسیل, قرن نوزدهم, لامارک, لامارکیسم, منشا انواع, مکانیسم, مدرن, نوداروینسم, نیاکان, نئوداروینیسم, چارلز داروین, نسل, نظریه, والاس, واینبرگ, واگرایی, وراثت, وراثت دیجیتال, ژن, ژنتیک, کاوه فیض اللهی, کرییشن, گونه زایی, گرگور مندل, پاتریک, آلفرد راسل والاس, انتخاب مصنوعی, انتخاب جنسی, انتخاب طبیعی, ادوارد, اراسموس داروین, اصل انواع, بریتانیا, تولید مثل, تکامل, تکامل داروینی, تاریخ, تاریخ علم, جهش, جانوری, جانداران, جد مشترک, جغرافی, خلقت, خلقتگرایی, خاستگاه گونه ها, خزانه ژنی, دنیل دنت, دانیال, داروین, داروینی, داروینیزم, داروینیسم, داروینزم, درخت حیات, روز داروین, ریچارد داوکینز, رانش تصادفی, زمین شناس, زیست شناس, زیستگاه, سال داروین, سازگاری, طبیعی, علم, علوم on سپتامبر 15, 2009|
1 Comment »
از نظر بیشتر مردم در طول تاریخ همواره روشن به نظر مى رسید که تنوع سرشار حیات، کمال مرموزى که موجودات زنده براى بقا و تکثیر با آن تجهیز شده اند و پیچیدگى حیرت انگیز نظام زنده، تنها مى تواند از طریق خلقت الاهى پدید آمده باشد. با این حال بارها از خاطر اندیشمندان منزوى گذشته است که شاید غیر از خلقت فراطبیعى گزینه دیگرى هم وجود داشته باشد. مفهوم تغییر گونه ها به گونه هاى دیگر، مانند بسیارى از ایده هاى خوب دیگر، در یونان باستان در هوا معلق بود. اما این ایده تا قرن هیجدهم به فراموشى سپرده شد تا آنکه سرانجام در ذهن اندیشمندان پیشتازى نظیر پیر دو موپرتوئى [۱]، اراسموس داروین [۲] و مردى که خویش را شوالیه دولامارک [۳] مى نامید، از نو ظاهر شود. این ایده در نیمه نخست قرن نوزدهم در حلقه هاى فکرى، به ویژه در محافل زمین شناختى، ایده نامتعارفى نبود، اما همواره به شکلى بسیار گنگ و مبهم و بدون هیچ تصویر روشنى از مکانیسم پدید آورنده تغییرات به آن اشاره مى شد. این چارلز داروین [۴] -نوه اراسموس داروین- بود که به تحریک کشف مستقل اصل انتخاب طبیعى توسط آلفرد راسل والاس [۵] سرانجام با انتشار کتاب مشهورى که عنوانش معمولاً به صورت «اصل انواع» [خاستگاه گونه ها] [۶] خلاصه مى شود، در سال ۱۸۵۹ نظریه تکامل [فرگشت] [۷] را پایه ریزى کرد.

تصویر چارلز داروین جوان چند سال پس از سفر دریایی مشهور بیگل؛ بر روی جلد مجله ساینس در ژانویه ۲۰۰۹؛ به مناسبت ۲۰۰ امین سالگرد تولد این دانشمند بزرگ و ۱۵۰ امین سالگرد انتشار کتاب انقلابی وی «خاستگاه گونه ها». سال ۲۰۰۹ به افتخار این دانشمند «سال داروین» نام گرفته است. (این تصویر در مقاله اصلی نیست) *
باید میان دو بخش متمایز مشارکت داروین تفاوت قائل شد. او در تایید این واقعیت که فرگشت رخ داده است، مقدار زیادى شواهد قاطع گرد آورد و همراه با والاس -به طور مستقل- به تنها نظریه امکان پذیر شناخته شده «انتخاب طبیعى» دست یافت که تبیین مى کند چرا فرگشت به بهبود سازشى مى انجامد. (بیشتر…)
Read Full Post »
Posted in فرگشت, مقالات, tagged Ape, Evolution, Iran, Peter Singer, Richard Dawkins, Ring species, Science, فلسفه, فایده گرایی, فرگشت انسان, فرگشتی, فراانسان, قوانین, قطب, منقطع, میمون بیدم, میانی, مادر, محیط زیست, مرزبندی, مرغ نوروزی, نقد, نوادگان, نوع بشر, نیاکان, نژادی, ناپیوسته, ناپیوستگی ذهن, نسل, هوموهابیلیس, هوموارکتوس, هوموساپینس, والدین, کنیا, کودک, گونه, گونه پرستی, گونه حلقوی, گوریل, گیبون, گاکی, پیتر سینگر, پرنده, پرولایف, آفریقا, آفریقایی, آدم نما, انسان, انسان دانا, اورانگوتان, اوسترالوپیتیکوس, ایپ, ایپها, اجداد, احساسی, اخلاق, اخلاقیات, استحقاق, بوزینه, بریتانیا, بشردوستی, تولید مثل, تکامل انسان, تکاملی, جد مشترک, حلقه, حلقه مفقوده داروین, حلقه گمشده, حلقوی, حصار, دفاع, دورگه, دانشمند, دایره اخلاقی, داستان, ذهنیت, ریچارد داوکینز, زنجیره, زنجیره دستی, زاد و ولد, سقط جنین, سومالی, سیامانگ, ساوانا, شکاف ذهنی, شامپانزه, طرفدار زندگی, علم on سپتامبر 15, 2009|
3 Comments »
(بخشی از کتاب «پروژه ی اِیپ های بزرگ»[۱] ویراسته پائولا کاوالیری و پیتر سینگر ‹۱۹۹۳›)
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، درخواست اعانه کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران کودک در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین کودکان انسان نجات یافته باشند برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛. پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
احتمالا این نامه ی فرضی می توانست نوشته ی هر انسان خوش نیتی باشد. هدف من از کنایه زدن به آن، این نیست که بگویم اولویت دادن به کودکان انسان کار اشتباهی است. من انتظار دارم که همینطور هم باشد؛ ولی تنها می خواهم به این واکنش خودکار و استاندارد دوگانه ی «گونه پرستان»[۲] اشاره کنم.
بسیاری از انسان ها بدون هیچگونه جر و بحثی معتقدند که نوع بشر مستحق طرز رفتار ویژه ای است. برای فهم این نکته، نامه ی زیر را بخوانید که در آن نام گونه ی انسان [کودک] با گونه ی دیگری جایگزین شده است:
آقای محترم،
شما برای نجات گوریل ها، اعانه درخواست کرده اید. مسلماً این کاری است بسیار ستودنی؛ ولی ظاهراً توجه ندارید که هزاران مورچه خوار در همان قاره ی آفریقا در حال رنج بردن هستند. تا زمانی که آخرین مورچه خوار نجات یافته باشد برای نگران گوریل ها شدن فرصت خواهیم داشت؛ پس لطفا بگذارید اولویت ها را درست انتخاب کنیم!
نامه ی دوم به روشنی این پرسش را دامن می زند که: چه چیز مورچه خوار این قدر ویژه است؟ این قطعا سوال خوبی است؛ و پیش از جدی گرفتن قضیه باید به آن پاسخ قانع کننده ای بدهیم. ولی در مورد نامه ی نخست برای بیشتر مردم هرگز چنین پرسشی مطرح نمی شود. چه چیزی انسان را بسیار ویژه می سازد؟ همانطور که گفتم من این پرسش را نفی نمی کنم. به احتمال قوی این پرسش پاسخ قاطعی هم دارد. تنها انتقاد من به قصور از تفکر درباره ی این است تا که چرا چنین پرسشی درباره ی انسان مطرح نمی شود.
فرض ضمنی گونه پرستان بسیار ساده است: انسان ها انسانند و گوریل ها گوریل. شکاف بین این دو گونه، به قعر یک دره است و ارزش زندگی یک کودک بیش از ارزش زندگی همه ی گوریل های جهان است. «ارزش» زندگی یک حیوان تنها به قدر هزینه ی جایگزین کردن آن برای صاحبش است، یا در مورد یک گونه ی در حال انقراض، [جبران فقدان آن گونه] برای انسانیت. ولی وقتی برچسب «هوموساپینس»[۳] به چیزی خورد، حتی اگر آن چیز یک بافت جنینی فاقد احساس باشد، ناگهان ارزش زندگی اش سر به فلک می زند.
من این طرز اندیشیدن را «ذهنیت ناپیوسته»[۴] می نامم. (بیشتر…)
Read Full Post »